هاژارِهی شاوان کاری پیم کِردَ عازیزم
اندوه شبها بلایی بر سر من آورده عزیز من
عاجز لَدِل بِیم راضی وَ مِردَن ای هاوار
عاجز از دلم شدم و راضی به مردن، ای هوار
شیرین شیرینم، شیرین شَمامَ، ساتیگ نبینَم، خُاوَام حَرامَه
یار شیرین من، عسل من، لحظهای تو را نبینم، خواب بر من حرام است
شُیوهی دلبری، لََتو تمامَ
راه و روش دلبری در تو پایان میپذیرد
ای داد ای بیدَاد، کَس دیار نِیَه، عازیزم
ای داد، کسی پیدایش نیست عزیز من
کَس لَدردِ کَس خَوَردار نِیَه عازیزم
کسی از درد کسی خبر ندارد عزیز من
شیرین شیرینم، شیرین شَمامَ، ساتیگ نبینَم، خُاوَام حَرامَه
یار شیرین من، عسل من، لحظهای تو را نبینم، خواب بر من حرام است
شُیوهی دلبری، لََتو تمامَ
راه و روش دلبری در تو پایان میپذیرد
خُوَام کرمانشانی، یارَم قصریه، عازیزم
خودم کرمانشاهیم، یارم قصر شیرینی
خاطرخوای بیمَ، تقصیرَم نیَه، ای هاوار
خاطرخواه شدم، گناه از من نیست، ای هوار
شیرین شیرینم، شیرین شَمامَ، ساتیگ نبینَم، خُاوَام حَرامَه
یار شیرین من، عسل من، لحظهای تو را نبینم، خواب بر من حرام است
شُیوهی دلبری، لََتو تمامَ
راه و روش دلبری در تو پایان میپذیرد