روزگاری بود آسمان آبی
زمین پر از برگ های خزان
پر از لحظه های عاشقی بودهر زمان
به آسمانش دل بستیم غروب کرد
زمینش ترک خورد
زمانش شد پر از هوس ،دروغ ،خیانت
حال کنج دیواریم
بزار همه فکر کنند بیماریم
همین کافیست که خود میدانیم
زمان نیست اره لبا نیش داره
هرکی باید فکر خود روانیش باشه
یکی یه گوشه گل و آتیش زده
شاید بیفته روزای بهاریش یادش
چقد هوا دم داره ، هوا سم داره
حواسم داره پرت میشه درد داره
مغزتو افکارت چند ساله ترس ناکه
ولی یه چیزیو از خدا اما نداره
بوی نم میاد ، بوی غم میاد
من همیشه خاطره هام بوی گند میداد
من ارزش و میدیدم تو طول شب بیدار
موندن و یه چیزی هس تو دلم میخواد
که بکنه بره ولی حسشو نـَرَم
یه آدمِ معمولیو ژستشه دَرَم
این چشمه که میکنه تشنه و هلاکم
من مثه تو و برادرام قصه و الانم
برام مونده یه بغض و یه قاب عکس
جوونیه تو هم گم شده خاطرش
توی خاک من فقط یه چی میشکفه
گل حادثست تو به جای من
زندگی کن ، تو به جای من
عاشقی کن ، تو به جای من
برو اون بالا از پشت دیوار
ببین یه چی بهتر از این زندگی
آره داشم ، منم مثه توئم
شونتو بده به شونم تا بریم باهم
دیدبان بشری گیر کجی نگاهن
تیغا تیز میشن میندازن گردن آهن
میبره میباره چون میخوان آنن
میگن کو نونم (کنون) یا کو مکانم
برام عار نیست چون من عاری از زمانم
چه جلو چه عقب من جاریو روانم
توش رفاقت رفیق، تو رفاقت رفیق
این چشا برا توئن تو بجا من ببین
که وقتی سختی میاد پا میده به دردا
میسازه مسیرِ صاف بیا تو فردا
وقتی تاریکه فرو میری تو برفا
یادت باشه تو نوری یا خودِ گرما
اونوقتِ میشینی یه رو بشه در وا
پاشو بغض و بترکون بکن پرواز
برام نه بغض موند نه خاطرش
من فقط میخوام کم بشه فاصلش
توی خاک من فقط یه چی میشکفه گل عاطفست
تو کنار من ، زندگی کن
تو کنار من ، عاشقی کن
تو کنار من ، بیا رد بشیم از توی دیوار
ببین یه چی بهتر از این زندگی رو