زن زندگی آزادی
زن زندگی آزادی
زن زندگی آزادیزن زندگی آزادی
زن زندگی آزادی
زن زندگی آزادی
به نام تو
که اسم رمز ماست
شب مهسا
طلوع صد نداست
بخوان که شهر، سرود زن شود
که این وطن، وطن شود!
شبا هنگام
میان کوچه ها
به در کوبد
که نوبت شماست
برادرم
که سنگر من است
چو سایه سار روشن است
دویدنش
فراخ سینه اش
چو جان پناه و مأمن است
بر تن شاهدان، تازیانه میزند
این ز جان خستگان، پاره ی تن من اند
به جای او
به قلب من بزن
جهان ترانه می شود!
امان بده
ببوسمش به خون
که جاودانه می شود!
بسته بالای سر گیسوان
چه هیبتی است!
کشته اند هر که را
راوی جنایتی است!
سفر چرا؟
بمان و پس بگیر
ز جورشان نفس بگیر
بخوان که شهر، سرود زن شود
که این وطن، وطن شود!