این منم انسان خاکی ، بی فروغ و غمگنانه
بشنو اوای دلم را ، ای تو نور جاودانه
ای پناه آخرینم ، درهجوم بی پناهیمن به دوش خسته دارم ، بار سنگین گناهی
از درون چاه وحشت ، می کشم فریاد حسرت
مانده ام سردرگریبان ، من به منزلگاه حیرت
پشت این دیوار ظلمت ، از سیاهی در هراسم
ای فروغ جاودانه من سراپا التماسم
این منم انسان خاکی ، بی فروغ و غمگنانه
بشنو آوای دلم را ، ای تونور جاودانه
شوق وصف تو دمیده ، در سراپای وجودم
خوش ترم اینجا بسوزد ، پیش پایت تاروپودم
من اگر پابند خاکم ، ازتو می جویم رهایی
بشنو آوای دلم را ، پای دیوار جدایی
درحجاب کاردنیا ، گربمانم تا بمیرم
روزی آخر درپناهت ، زندگی ازسر بگیرم