Killers From The Northside

Kordhell

من دارم از قفسم بیرون می آیم و
خیلی خوب کار می کنم
باید پایین بیایم چون همه چیز را می خواهم
با یک بوسه شروع شد
چطور اینطوری
شد. فقط یک بوسه بود، فقط یک بوسه بود

دارم از لاک تنهاییم در میام
تا الان خیلی خوب پیش رفتم
باید متواضع باشم چون نمیخوام از دستش بدم
همه چیز با یک بوسه شروع شد
چطور شد که اینجوری شد
فقط یک بوسه بود، فقط یک بوسه

حالا من خوابم می برد
و او به تاکسی زنگ می زند
در حالی که او سیگار می کشد و او می کشد
حالا آنها به رختخواب می روند
و معده من مریض است
و همه چیز در سرم است، اما او سینه اش را لمس می کند حالا
او او را در می آورد. حالا لباس
بپوش مرا رها کن
که نمی توانم به نظر برسم که مرا می کشد
و کنترلم را به دست می گیرد

حالا خوابم می بره
و اونم داره تاکسی می گیره
وقتی پسره سیگار می کشه، دختره هم یه پُک می زنه
حالا میرن سمت تخت
و من حالم دارم بهم میخوره
همه اینها تو سرمه (فکر و خیال ه)، ولی اون (دختره) پسره رو لمس میکنه
حالا پسره لباس دختره رو در میاره
و من رو از یاد می بره
تحمل دیدنش رو ندارم، داره منو می کُشه
و بهم مسلط میشه

حسادت، تبدیل قدیسان به دریا،
شنا کردن در میان لالایی های بیمار،
خفه شدن در حقایق شما،
اما این فقط بهایی
است که من می پردازم، سرنوشت مرا صدا
می زند چشمان مشتاق من را باز کنید
زیرا من آقای برایت ساید هستم

حسادت، ایمان آدم رو به باد میده
وقتی همه چیز رو سرت خراب میشه
و زبونت بند میاد
ولی این بهایی هست که باید بپردازم
سرنوشت منو صدا میکنه
تا چشم مشتاقم رو باز کنم
چون من آقای خوشبین هستم