Parastesh

Googoosh

تو بزرگ ترین سوالی كه تا امروز بی جوابه
نه تو بیداری نه تو خواب نه تو قصه و كتابه
برای دونستن تو همه ی دنیا رو گشتم
از میون آتش و باد خشكی و دریا گذشتم
تو رو پرسیدم و خواستم از همه عالم و آدم
بی جواب اومدم اما حالا از خودت می پرسم
تو رو باید از كدوم شب از كدوم ستاره پرسید
از كدوم فال و كدوم شعر پرسید و دوباره پرسید
تو رو باید از كدوم گل از كدوم گلخونه بویید
تو رو باید با كدوم اسب از كدوم قبیله دزدید
غایب همیشه حاضر تو رو باید از چی پرسید
از ته دره ی ظلمت یا نوك قله ی خورشید
اون ور اینجا و اونجا اون ور امروز و فردا
عمق روح آبی آب ته ذهن سبز صحرا
مثل زندگی مثل عشق تو همیشه جاری هستی
تو صراحت طلوع و نفس هر بیداری هستی
مثل خورشید مثل دریا روشنی و با صراحت
تو صمیمیت آبی واسه شستن جراحت
غایب همیشه حاضر تو رو باید از چی پرسید
از ته دره ی ظلمت یا نوك قله ی خورشید
تو رو از صدای قلبم لحظه به لحظه شنیدم
تو رو حس كردم تو قلبم من تو رو نفس كشیدم
مثل حس كردن گرما یا حضور یك صدایی
به تو اما نرسیدم ندونستم تو كجایی
تو رو باید از كی پرسید تو رو باید با چی سنجید
تو رو حس می كنم اما كاشكی چشمام تو رو می دید
غایب همیشه حاضر تو رو باید از چی پرسید
از ته درهء ظلمت یا نوك قلهء خورشید